نوشته‌های من

صدای موسیقی

میان نت‌ها نیاز نیست تظاهر کنی کس دیگری هستی, یا دامنت را روی نقص‌هایت بکشی تا مبادا کسی ببیند. هر احساسی که داری, هرجایی که هستی, بگذار موسیقی تو را درک کند و به تو حق بدهد.

ادامه مطلب »

در جست‌وجوی هنر(۲)

من همیشه دنبال هنر بوده‌ام. و ساعت‌ها کارکردن با اتوکد هنر نبود. حالا اصلا هنر چیست که آن کارکردن‌ها هنر نبودند؟

ادامه مطلب »

درجست و جوی هنر(۱)

مطمئنم که به‌مان, اشتباه یاد داده‌اند. رشته و دانشگاه, رویا نیستند. رویا باید خیلی دورتر باشد, رویا باید آن آبی دوردست باقی بماند تا همیشه در حال حرکت باشی.

ادامه مطلب »

پیار, دوستی‌هه

حداقل می‌خواهم این‌جا بنویسم تا یک‌جوری یاد خودم بیاندازم که وقتی در شب چله‌ای خاکستر شدم, از نور ستاره ها دست نکشم و یادم بماند دنبال کردن نور ستاره‌ها, قانع شدن و به کم رضایت دادن نیست.

ادامه مطلب »

برنامه‌ریزی

حالا هم در این میان نکته‌ی جدیدی که در مورد برنامه‌ریزی یاد گرفته‌ام, که اگر می‌دانستمش, شاید خیلی چیزها بهتر می‌شد که می‌خواهم با شما به اشتراک بگذارم با این امید که شاید برای شما خیلی چیزها بهتر شود.

ادامه مطلب »

سوژه

همه‌ی این‌ها با این‌که عذاب آورند ولی آیا نمی‌توانند به سوژه‌ای برای نوشتن تبدیل شوند, آن‌وقت شاید بتوانم چیزی بنویسم که از مال امروز خیلی بهتر باشد.

ادامه مطلب »

تروما

و چه کسی می‌داند باید چقدر طول بکشد و چقدر تلاش کنی که بتوانی بخشی از آن ایمان از دست‌رفته را برگردانی.

ادامه مطلب »

تغییر و کنترل

کاری را که همیشه در آن شکست می‌خورم, جز شخصیت من است یا با روش و تفکر جدیدی می‌توانم تغییرش بدهم؟

ادامه مطلب »

مکالمه

:ولی کسی که نوشته هاتو نمیخونه. مطمئنی اصلا تو مسیر درستی؟

+این کار, صبر زیادی لازم داره.

ادامه مطلب »

من و هنر

هنر چگونه توانسته مرا جادو کند که بشوم یک درمانده‌ی دیگر که راحت قلبش را باخته است و ساعت‌ها آوای خواننده‌ای یا دیالوگ‌های فیلمی, موسیقی متن بی‌پایان زندگی‌ام می‌شوند.

ادامه مطلب »

اولین سینمای‌ من

امروز برای اولین بار تنهایی به سینما رفتم. همیشه فکر می‌کردم آدم تنهایی که تفریح نمی‌رود. باید یکی باشد که بعد از فیلم با او صحبت کنی.

ادامه مطلب »

چی بنویسم؟

چی بنویسم که شعرام شعرای شاملو نمیشن

من اینجا این پایین می‌مونم

ولی شعرام خوب و خوندنی نمیشن

ادامه مطلب »

طعم آزادی

بعضی آدم‌ها هستند که از هر چیزی می‌توانند لذت ببرند.

در هر شرایطی, در هر موقعیتی. زندگی‌شان را می‌کنند, تمام و کمال حسش میکنند. با فردا, همان فردا, روبه‌رو می شوند.

ادامه مطلب »

پنجره

پنجره فقط یک تیکه‌ی خالی از دیوار بود؛ بدون هیچ لنگه‌ای. نورهای رنگی‌ای که اتاق را کمی روشن کرده بودند, او را میخ‌کوب کرده بودند. دستش را زیر نورها گرفت. نورها رویش رقصیندند و آرام آرام وارد اتاق شدند.

ادامه مطلب »

کرمانشاه

و هم‌چنان می‌دانی بعدا دلت برای این شهر تنگ خواهد شد؛ چرا که چه بخواهی یا نخواهی بخشی ابدی از تو را تعریف می‌کند.

ادامه مطلب »

جسله‌ی هم‌نوازی

هرطور که بود, سعی کردم با گروه هماهنگ شوم, ویالنیست ها من و دو‌دختر دیگر بودیم, که هر دوی‌شان شاگرد یک معلمی بودند که آن‌جا بود خیلی عالی ویالن می‌نواخت؛

ادامه مطلب »

تصمیم هشت سالگی

وقتی هشت‌ساله بودم و تمرین‌های جمله‌سازی‌هایم را انجام می‌دادم, آنقدر برایم هیجان‌انگیز بود که تصمیم گرفتم نویسنده بشوم.

ادامه مطلب »

جدول عادت‌ها

ولی باید اعتراف کنم یک احساس معذب بودن بزرگی, وقتی که تو جدول عادت‌هایت می‌بینی که کلی خانه‌های خالی هست که دارند بهت زل می‌زننند و می‌گویند واقعا چطور می‌توانی فکر کنی تو آدم این کار هستی؟

ادامه مطلب »

شغل بهتر؟

برای همین گاهی فکر می‌کنم اگر شغل دیگری را دوست می‌داشتم بهتر بود. این در صورتی است که خیلی مهم باشد که دیگران فکر می‌کنند چه چیزی بهتر است.

ادامه مطلب »

اولین و ابدی

ولی قول داده‌ام که پاکش نکنم چون باید نقطه ی شروعی باشد. باید اول دوره‌ی تازه کار بودن را بگذرانی تا به مهارت برسی.

ادامه مطلب »