این کوچک ترین دفترچه ایست که تا به حال داشتهام. نمیدانم چرا یادم رفت حالا که قرار است سینما بروم با خودم دفترم را بیاورم.
دیشب که گفتم باید تنهایی بروم پدرم گفت به یسنا پیام بدهم ولی او تهران نیست.
الان سعی کردم عنکبوت روی کیفم را بپرانم. ولی فکر کردم چرا؟ و دیگر نمی دانم. حالا او همان جا خشکش زده است. عنکبوت خیلی کوچکی است. اندازه یک نقطه. فکر کنم ترسید.
الان فیلم مست عشق را دیدم. با پگاه نتوانستم زیاد حرف بزنم. در راه خانه بود. گفتم بهتر است راه بروم تا که این کافه را دیدم.
دارم سعی میکنم فارسیام بهتر شود.
نوشیدنی که سفارش دادم اسمش شب بنفش است. من اصلا نمیدانستم چیست. فقط از اسمش خوشم آمده بود.
امروز سرکار زیاد خوب نبود. من روبهراه نبودم. رئیسم داد میزد. فکر کنم فکر میکند احمقم. چون یک بار گفتم که متوجه نشدم. آرام گفت میدانم همیشه دیر متوجه میشوم. در صورتی که اشتباه از خودش بود.
اشکالی ندارد. روزهای خوب و بد داریم.
نوشیدنی را که خوردم میروم. هوا دارد کم کم تاریک میشود.
من باید برای کانالم متنی بنویسم. من باید شعری در مورد فیلم بنویسم. حتی میتوانم در سایتم در موردش بنویسم.
فضای این کافه گرم و امن است. من باید با رواشناسم صحبت کنم. من نمیدانم در آن شرکت قبول می شوم یا نه. ولی من روی آن کنترلی ندارم. بهتر است به زندگی ام بپردازم. زندگیام…
من باید با روانشناسم صحبت کنم.
نوشیدنی طعم ترش و تیزی دارد.
من بعضی وقتها احساس میکنم زشت و به درد نخورم. احساس میکنم اشتباهم. هیچ کس دوستم ندارد و نخواهد داشت.
احساس میکنم هیچ کاری را نمیتوانم انجام دهم. من خیلی خیال میبافم. من در مورد کوچکترین علاقهمندیها خیالبافی میکنم و بزرگش میکنم.
هوا جدی جدی دارد تاریک میشود. من دلم میخواست خطم بهتر بود.
بعضی وقتها، کارها و حرف های نگین و همکار قبلیام یادم میآید و باورم نمیشود که واقعی بودهاند. من خیلی از آن روزها را خوردم تا بهشان فکر نکنم. خواستم ازم دور بمانند خوردمشان.
فضای این کافه خیلی رویایی است. شاید بخاطر این نورهای نقطهای روی پیشخوان و بقیه جاهاست. شاید هنوز هم دیر نشده است و می توانم وارد معماری بشوم آزمون نظام مهندسی بدهم. شاید زندگی من باشد.
من باید سعی کنم آرام بگیرم. حالا هوا واقعا تاریک شده و من میخواهم به میدان انقلاب بروم. ولی فکر کنم دیگر نشود با اتوبوس به خانه برگردم و باید مترو را انتخاب کنم.
وای باز مترو…
هرچند آسان است ولی تاوان دارد. هر چیزی تاوان دارد.
پگاه گفت یک ساعت دیگر که به خانه رسید زنگ می زند.
من حس میکنم زیاد زندگی نمیکنم. زندگی آن پشت سر دارد پخش میشود و من چه با گوشی ام ور بروم و چه هر کار دیگری. زندگی نمیکنم. من باید زندگی کنم.
آخرین دیدگاهها