از دست دادن سلامت روان در ۷ دقیقه

تمام وقتتان را در فضای مجازی بگذرانید

می‌دانم. می‌دانم. اینترنت می‌تواند خیلی مفید و فرح‌بخش باشد. مثل همین سایت. اما این توصیه می‌گوید «تمام وقتتان». اگر بخواهید کار را یکسره کنید، فقط ویدیوهای کوتاه ببینید. خرده زمان‌هایی را به موضوعاتی که در فقط همان لحظه سرگرمتان می‌کنند، اختصاص دهید. ویدیوهایی مثل بخشی از یک آهنگی که دوستش ندارید، ولی آن را زیاد شنیده‌اید. به نظرات خشمگین بقیه که زندگی را به همه دیکته می‌کنند، گوش کنید. نازک نارنجی بودن برخی دیگر را ببینید تا مغزتان سوت بکشد. آن‌ها سعی می‌کنند ارزش‌هایی‌ها را بهتان بقبولانند طوری که ارزش‌هایتان را بی‌ارزش جلوه کند. و البته گلچین‌هایی از فیلم و سریال‌هایی که نمی‌بینیدشان چون بنظرتان تمام ماجرا را در این ویدیوها فهمیده‌اید.

ساعت را نگاه کنید. وقت خواب است. کلافه شده‌اید. از فردا منزجرید. جسمتان استراحت کرد ولی روانتان را در چرخ گوشت انداختید. طفلکی روحتان. نگاهش کنید. زیر چشم‌هایش گود افتاده است. سرش گیج می‌رود و حالت تهوع دارد. پژواک صداها، راحتش نمی‌گذارند. نمی‌تواند استراحت کند. بیچاره خیلی بی‌رمغ شده است.

حالا وقت آن است که

 

خودتان را با همه مقایسه کنید

بعد از این‌که فضای مجازی حسابی هیپنوتیزمتان کرد. حالا وقت است خودتان را بسنجید. درونگرایید؟ ویدیویی در مورد درونگرایی دیدید را یادتان هست؟ شما شبیهش نیستید. این‌طور برداشت کنید که دارید درونگرایی را اشتباه انجام می‌دهید. دوست دارید کتاب بخوانید؟ به کتابخانه‌ی بزرگ او نگاه کنید. کتاب‌هایی که او در چهار ماه خوانده، از کل کتاب‌هایی که شما در یک سال پیش خوانده‌اید، بیشتر است.

همان‌جا بمانید. هرکاری که می‌خواهید انجام بدهید، کسی در فضای مجازی بهتر انجامش می‌دهد. هرچیزی که دوستش دارید، کسی را می‌بینید که او آن‌ را بهتر از شما دوست دارد. حالا نگاه کنید که چه ‌گونه یک روز بی‌نقصشان را نشانتان می‌دهند. صبح زود، جوری بیدار شده‌اند که انگار منتظر روز بودند. درحالی که شما زیر پتو رفتید و از این که شب شده است، متنفرید.

اینترنت همه کارها را برایتان انجام نمی‌دهد. البته که کمک می‌کند. اما باید خودتان هم دست به‌کار شوید. قطعا هم‌سن‌وسال‌ها و یا هم‌کلاسی‌های سابق خود را می‌شناسید. الآن کجا هستند؟ با موقعیت شما فرق دارند. پس شما عقب مانده‌اید. از چه؟ مهم نیست. فقط به این احساس چنگ بزنید. حالا می‌توانید پنج تا از مهارت‌هایتان را نام ببرید؟ حتما یادتان نمی‌آید. اما خوب می‌دانید که هرکسی چه چیزهایی بلد است. یا همان نداشته‌هاتان را با داشته‌های بقیه مقایسه کنید.

این یعنی شما باید

 

خودتان را دست کم بگیرید

برای کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید دور از واقعیت برنامه بریزید. نمی‌توانید از پسشان بربیایید. مثلا اگر می‌خواهید بالاخره سازتان را تمرین کنید، در برنامه‌تان بنویسید سه ساعت تمرین بی‌وقفه. پس اگر هم سراغش رفتید، بعد از نیم ساعت خسته می‌شوید. به خودتان بگویید «شما به درد این‌کار هم نمی‌خورید.»

دقت کنید تمام اهدافتان باید به یک مقصد مشخص ختم شوند. وگرنه شکست محسوب می‌شود. بعد که طبق انتظار، ناامید شدید، رهایش کنید و آن را به لیست بلندبالای تمام خصوصیات خوبی که ندارید، اضافه کنید.

درست است که تمام این‌ها تنها در دنیای مغزتان درست است، اما

 

فکرهایتان را باور کنید

تک تکشان را. چه درست، چه غلط. یادتان نرود که شما، فکرهایتان هستید. تمام فکرهایتان. حتی آن‌هایی که نمی‌دانید چرا از ذهنتان گذشت. به خاطرشان خودتان را سرزنش کنید. خودتان را تحقیر کنید و از خودتان متنفر شوید. بگذارید تاریک‌ترینشان بهتان چیره شود. اگر این اتفاق بیافتد یعنی تا این‌جای راه را درست آمده‌اید. خوب گوش کنید. حتما می‌شنوید که بهتان دستور می‌دهند «از جایتان تکان نخورید.» همین کار را بکنید. چندین ساعت است که چیزی نخورده‌اید. گشنه‌ نیستید. خب غذا نخورید. یا فقط دلتان می‌خواهد چیزی بخورید. تا مرز گلویتان بخورید. مثل یک جور انتقام.

و در آخر

درخواست کمک نکنید

از دوست و آشنا دوری کنید. با هیچ کس درباره مشکلاتتان حرف نزنید. احتمالا سرشان شلوغ است و نمی‎خواهند درباره مشکلات شما بشنوند. هیچ کس نمی‌خواهد آن‌ها را بشنود. هیچ‌کس مشکلات بی‌اهمیتتان را ندارد که مقصر اصلی هم خودش باشد و حالا هم لابد می‌خواهد فقط غر بزند. شما اصلا چیزی ندارید که درموردش با کسی صحبت کنید.

حالتان بدتر است؟

چه عالی.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

6 پاسخ

  1. چقدر خوب نوشته بودی. واقعن با خوندنش سلامت روانم به خطر افتاد.
    عالی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *