با شوق گم شده خود چه کنیم؟

گم شده‌ات چه شکلی است؟

شوق، دنبال لذت گشتن است و گم شدنش به این معناست که تعریف شوق منتظر ماندن برای لذت بود.

همان حس شب قبل اردوی مدرسه و بیدارشدن قبل از زنگ ساعت برای روز اول سفر؛ باور نکردن ساعت دیوار که می‌گوید دقیقه‌ها و ساعت‌ها یواشکی رفتند، شوق بودند.

حالا شوق اگر انتظار اتفاق‌های خوب خاصی باشد، به زودی مثل بادکنکی توی صورتت می‌ترکد تا برای چند لحظه گوش‌هایت زنگ بزند.

شوق دهه‌ی بیست سالگی, شوق برنامه‌ای دقیق برای سال‌ها، لطیفه‌ی مورد علاقه‌ی زندگی می‌شود. لیست سفارش‌ها برای تا بیست پنج-شش سالگی که فکر می‌کردی که دوربین قدیمی قرار است فیلمی را روی پرده سینما با پس زمینه صدای دستگاهش پخش کند. فیملی با تمام دلنشینی و پایان خوبش، درست مثل شور و هیجان شب‎‌های یلدا در خانه‌ای شلوغ.

 

گم شده را چجوری پیدا می‌کنند؟

حالا که شوق گم شده، باید چیزی  وجود داشته باشد، تا نجاتت بدهد. دوربین شروع به ضبط کردن کند و رنگ‌ها با چشم برهم زدنی برگردند و موسیقی آرام شروع به پخش شدن کند.

باید کتابی باشد که نجاتت بدهد. راهکار را دستت بدهد. دفتر گل گلی و خودکار جدیدی که خریدی پادرمیانی کنند تا شوق را به تو برگردانند.

فعلا که وسط اتاق دراز کشیدی و  چون قرار نیست گمشده‌ات را پیدا کنی، سعی می‌کنی به یادش بیاوری.

شاید هم جای اشتباهی دنبالش می‌گردی؛ این زمین تو نیست. اصلا چه‌چیزی مال تو بود؟ تا حالا فکر کرده‌ای که چه چیزی غیر از ستون کتاب‌های نخوانده‌ات، ماه‌ها و سال‌ها صبورانه از جای‌شان تکان نمی‌خورند  و منتظرت می‌مانند؟ آن‌ها آن‌قدر نگاهت می‌کنند تا روزی نوبت‌شان شود.

 

 کفش‌هایت تو را به خانه برمی‌گردانند، دوروتی

اگر وقت سفر به داستانی، بقیه دنیا را حس نمی‌کنی و همه‌چیز و همه‌کس محو می‌شود، این شوق است؟

اگر آن‌قدر عاشق شخصیت‌ها بشوی که یک لحظه تنهایت نمی‌گذارند، این شوق است؟

چیزی که از دست رفته بود پیش‌بینی‌های چندین سال پیش بود که می‌خواست به آینده دیکته بگوید. شور تجربه تازه و اعتماد به خودت گم نشده بود،او ترسیده بود و گوشه‌ای قایم شده بود. شوق گم نمی‌شود، بالغ می‌شود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *