پیار, دوستی‌هه

ایده‌ی این نوشته به‌خاطر دوستم به‌ذهنم آمد. بهم گفت ازش داستان ننویسم, نگفت که تو سایتم نذارمش و براش شعر ننویسم.

دیروز عصر داشتیم, مثل همیشه با سادگی و ته‌مونده‌ی امیدمان برای دنیا نسخه می‌پیچیدیم که توی یکی از هزارتوی حرف‌های‌مان, رسیدیم به تعریف از عشق؛ اولش همه‌ را نشاندیم در دادگاه‌مان که خیلی‌ها هیچی از عشق نمی‌دانند, که بهم گفت دوستی بهتر از عشق است.

اعتراف می‌کنم من معمولا با حرف‌هایش مخالفت می‌کنم. اصلا یکی از دلایلی که زیاد بحث می‌کنیم این است که اختلاف نظر کم نداریم, ولی این بار بیش‌تر فکر کردم و ازش پرسیدم که توضیح دهد. او هم گفت که عشق احساسات اولیه محسوب می‌شود. ولی دوست داشتن است که عمیق‌تر است.

(امیدوارم بهم ایراد نگیرد که دقیقا همان کلماتش را به کار نبردم.)

الآن که تعریفش کردم, نمی‌توانم بگویم من یا هیچ‌کدام از ما این جمله را برای اولین‌بار است که می‌شنویم.

حداقل در فیلم معروف شاه‌رخ‌خان کوچ کوچ هتاهه (یا ترجمه‌ی فارسی‌اش, “داره یه اتفاقایی میفته”) یک دیالوگ معرف دارد که می‌گوید, پیار دوستی هه؛ عشق یعنی دوستی.

ولی این‌بار برام آن‌قدر جالب بود که یکی دو خط همان در خیابان, در حال راه‌رفتن, با تمام حواسم به نت گوشیم این را نوشتم

On the hill, it was love

Burning hot, destroying inside

It was love

از خوبی این چند خط همین را بگویم که چکش نکردم.

شاید همین ایده‌ی عشق است که ما رو آواره کرده. ما دنبال آن هیجان و آتش فروزانیم. آن‌چنان بد هم نیست. هرچه باشد, این همه شعر و افسانه ساخته است. ولی بعد از خواندن و رویاپردازی بعدش دربارهی آن شور و عشق آتشین, شعله‌اش روزی با بارانی موسمی خاموش می‌شود و این‌طوری, ما هربار در خاکستر سردش, به‌امید یک شعله‌ی دیگر می‌نشینم و آن‌قدر روی ابرها بودن را تجربه کردیم که به زمین و راه‌رفتن رضایت نمی‌دهیم.

البته, من نیامده‌ام این‌جا به این عشق اعتراضی کنم, چرا که من را هم کولی صحراها کرده‌است.

حداقل می‌خواهم این‌جا بنویسم تا یک‌جوری یاد خودم بیندازم که وقتی در شب چله‌ای خاکستر شدم, از نور ستاره ها دست نکشم و یادم بماند, نور ستاره‌ها, قانع شدن و به کم رضایت دادن نیست.

فقط این‌که یادت باشد چه‌چیزی باعث شد به صبح فردا برسی, وقتی حتی فکرش را هم نمی‌کردی دیگر بتوانی از جایت تکان بخوری.

 

Over the mountains

In the less seen field

I saw something no one did

the sight of daisy and lily

Made me dance carefree

Breathing in scent of the rained field

Breathing out ashes in me

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *