تاریخ انقضاء

بدون توضیح زیادی فیلم: اگه فیلم Inside Out را دیده باشید, می‌دانید وقتی غم, خاطره‌ی طلایی قدیمی را لمس می‌کرد, آبی می‎شد؛ چون رایلی دلش برای شهر خودش تنگ شده بود و حالا تمام خاطرات مربوط به شادی, غمگین می‌شوند. البته این مال اون فیلم نیست. ولی داشتم آلبوم عکس‌ قدیمی خانوادگی را نگاه می‌کردم:

 

خاطرات خوب، خوب نمی‌مانند
وقتی که تاریخ انقضای‌شان می‌گذرد
با هاله‌ای روی‌شان
گوشه‌ای خاک می‌خورند

صدای خنده‌های مبهم
همهه‌های شادی
باید قدرشان را می‌دانستی!

تا که چه شود؟
تا که از دستم لیز نخورند؟
تا وقتی در آیینه نگاه می‌کنی
سعی نکنی آن کودک شاد را پیدا کنی؟
آخرش؛ شاد بودم یا غمگین؟

غم‌ها هم نمی‌مانند,
در لحظه گم می‌شوند
وقتی تاریخ انقضای‌شان می‌گذرد
برای چه ناراحت بودم؟
به چه دلیل خوشحال بودم؟

عکس‌ها و نوشته‌ها حرف می‌زنند
من چیزی یادم نمی‌آید،
همه چیز خاک خورده
همه چیز گم شده، ناپیداست

آخر که هیچ چیز ماندنی نیست
چرا که هیچ ابدیتی نیست

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *